کلینیک فیزیوتراپی قرار

پاسداران، خیابان پایدارفرد، نبش بوستان هفتم، بین بانک آینده و موسسه ملل(پلاک 146)، واحد 401، طبقه 4

درسی که از شکستگی گردنم آموختم

درسی که از شکستگی گردنم آموختم

در ماه فوریه، زمانی‌که برای تفریح به اسکی رفته بودم، در حادثه‌ای که در پیست اسکی برای من اتفاق افتاد، هنگام زمین‌خوردن روی سرم فرود آمدم و از ناحیه‌ی گردن دچار آسیب‌دیدگی شدم و در یک تصمیم احمقانه، با وجود گردن درد، دوباره روی پاهایم ایستادم و به اسکی‌کردن ادامه دادم.

تا زمانی که به لندن برگشتم و به‌خاطر گردن درد به بیمارستان چلسی و وست مینستر رفتم. آنجا متوجه شدم که چهار مهره از گردنم شکسته است. بعد از گذشت سه ماه انجام بازتوانی که دکتر تجویز کرده بود، تقریبا به حالت عادی برگشتم.

اما گذراندن این روند بهبودی از یک آسیب‌دیدگی جدی برای من درسی به‌همراه داشت. این‌که برای بهبودی کامل چه چیز‌هایی لازم است، و دیگر این‌که در طول روند بهبودی بیمار، چه کارهایی را بهتر می‌توانیم انجام دهیم تا واقعاً به او کمک کنیم.

ما نباید فرد مجروح یا سالمند را لوس کنیم

من قویاً معتقدم که همه باید در طول زندگی خود تا حد امکان از نظر جسمی توانمند و مستقل باشند. اما متوجه شدم که گاهی اوقات، با وجود تمام تلاشی که برای بهبودی انجام می‌دهیم، اطرافیان ما می‌توانند این کار را برایمان بسیار دشوار کنند.

وقتی در حال گذراندن دوره نقاهتم بودم و یک بریس روی گردنم داشتم، اطرافیانم اصرار داشتند که به من کمک کنند و می‌گفتند: «بگذار آن را برایت بگیرم... از جایت بلند نشو... همانجا بمان... آرام باش...».

البته آن‌ها مهربان بودند و این کاری است که همه ما در چنین مواقعی برای دیگران انجام می‌دهیم، اما هر بار که مجبور نبودم کاری را انجام دهم که معمولاً انجام می‌دادم، بدنم را از آن حرکت‌کردن مورد نیازش محروم می‌کردم. در واقع بدنم برای سالم ماندن به انجام آن حرکات و یا بلند‌کردن آن بارها نیاز داشت.

تجربه من در این مورد خیلی کوتاه بود، اما باعث شد به تمام مواقعی فکر کنم که می‌دیدم افراد (از جمله خودم) نسبت به بستگان مجروح یا مسن خود، بیش از حد مراقبت می‌کنند.

می‌دانم که نیتی خالص دارند، اما ما باید مطمئن شویم که مجروحان و سالمندانی که از آن‌ها مراقبت می‌کنیم فعال باقی بمانند. بهترین راه برای نشان‌دادن شفقت و احترام خود این است که به آن‌ها کمک کنیم تا قوی بمانند، نه این‌که آن‌ها را لای پر قو نگه داریم و لوس‌شان کنیم.

بخشی از فرایند بهبودی شانس است و بخشی نظم و انضباط

نمی‌توانم وانمود کنم که شانس نقش مهمی در بهبودی گردن درد من نداشته است. اگر موقع حادثه کمی متفاوت‌تر فرود می‌آمدم، الان ممکن بود روی ویلچر باشم. من بسیار خوش شانس بودم که بدنم از شانه به پایین آسیبی ندیده بود و در طول دوره توانبخشی خود هنوز قادر به حرکت بودم.

با تایید شانس به عنوان عامل تعیین‌کننده در روند بهبودی، چه چیز دیگری به توانبخشی موفق کمک می‌کند؟

برای یافتن پاسخ خود، تمام بیماران الهام‌بخشی که در طول سال‌ها به آن‌ها کمک کرده‌ بودم را بررسی کردم. در یک لحظه نقش من به بیمار تغییر کرد، وقت آن بود که از آن‌ها درسی بیاموزم.

موفق‌ترین بیمارانی که من درمان کرده‌ام آن‌هایی هستند که با نظم و قاطعیت کامل تمرینات بازتوانی را انجام می‌دهند. ورزش برای آن‌ها، چیزی نیست که آن‌ها مجبور باشند در دفترچه کارهای روزانه خود یاداشتش کرد. بلکه فعالیتی است که زمان مشخصی دارد و کار یا معاشرت آن را تغییر نمی‌دهد.

علاوه‌ بر‌ این آن‌ها قبل از آسیب‌دیدن هدفی داشتند که می‌خواهند به آن برسند، چیزی که با آسیب‌دیدگی از آن‌ها گرفته شده است، در اصل برای آن‌ها نماد سلامتی‌شان بود. این هدف برای من، بسکتبال بود، در حالی‌که برای دیگران ممکن است دوچرخه سواری یا چیزی به‌سادگی راه‌رفتن بدون کمک باشد. پس بنابراین داشتن و حفظ‌کردن یک چنین هدفی مطمئنا مرا به فراتر از آن حالتی سوق می‌دهد که تنها معیارم برای سالم‌بودن، مرده نبودن باشد.

در نهایت، آن‌ها از این آسیب به‌عنوان فرصتی برای بهبود خود استفاده کردند و سعی نکردند تا آن را تنها به‌عنوان یک شکست ببینند.

 

کلام آخر

چیزی که من از ابتدا می‌خواستم در وست لندن فیزیو به آن برسم در این جمله خلاصه می‌شود:

در فرآیند توانبخشی، ما چرا مشوق فرصت‌های بیشتر برای بهبود سلامت جسمانی نباشیم؟

درسی که گردن درد به من داد، این است که فردی که توانبخشی را با بدنی قوی‌تر از گذشته ترک می‌کند، احتمال کمتری دارد که در آینده دچار آسیب‌دیدگی شود و بیشتر می‌تواند از تک تک لحظه‌های زندگی خود لذت ببرد. و این دقیقاً همان کاری است که من اکنون قصد انجام آن را دارم. من ورزش را در دفتر روزانه‌ام برنامه‌ریزی کرده‌ام و مطمئن شده‌ام که زمان آن با هیچ فعالیتی جایگزین نمی‌شود. انتظار من این است که سال آینده نسبت به سال گذشته قوی‌تر باشم و کاملاً آماده باشم تا دوباره به پیست اسکی بازگردم، جایی که امیدوارم سال آینده شانس بیشتری داشته باشم.